میکائیل سروتوس" (1511-1553):. وی پس از مطالعه دقیق عهد جدید دریافت مسئله تثلیث، که بر حسب اعتقادنامه نیقه برای عموم مسیحیان امری یقینی بوده، در کتب عهد جدید وجود ندارد. و معتقد شد که این عقیده کفر محض و باطل است. ...تثلیث یکی از ابداعات کلیسای کاتولیک است و هر مسیحی مومن که به نص انجیل عمل میکند، هرگز نمیتواند به الوهیت بشری به اسم عیسی اذعان نماید و عقلا محال است که از اجزای ثلاثه، سه شخصیت خدای واحدی ترکیب شود.
ایزاک [اسحاق] نیوتن ، فیزیک دان و فیلسوف انگلیسی :
عیسی یکی از پیامبران بود که فرستاده شد تا بشریت را به حقیقت فرا خواند، ولی دین نابش به دست آتاناسیوس و هواداران او به تباهی کشانده شد... تثلیث در نزد مسیحیان غربی هموراه آموزهای دشوار بوده است و فردباوری جدید، فیلسوفان و دانشمندان روشنگری را بر آن داشت تا کار تثلیث را یکسره نمایند
منبع : کتاب خداشناسی از ابراهیم تا کنون، کرن آرمسترانگ ،صفحه 348- 350
پیروان سوسینوس اعتقاد به گناه نخستین را خلاف عقل میدانستند و معتقد بودند که انسان مانند آدم هنوز هم آزادی انتخاب بین نیکی و بدی را دارا میباشد و میگفتند اعتقاد به گناه ارثی خلاف منطق است ... اعتقاد به اینکه عیسی مجازات گناهان ما را متحمل شد خلاف عقل و احمقانه است.
کتاب راهنمای الهیات پروتستان، ویلیام هوردن، ترجمۀ میکاییلیان، صفحه 34
تولستوى يكى از شخصيتهاى معروف و سرشناس مسيحيت : تورات عدالت را توصيه مى نمايد؛ چشم به جاى چشم، دندان به جاى دندان در صورتى كه عدالت انجيل آن است كه در برابر شرور مقاومت نكنيد اگر گونه راست شما را سيلى زدند گونه چپ را پيش آوريد, و اگر جامه شما را ربودند شنل خود را بدهيد. با اين ناسازگارى ميان آيات امكان ندارد كتاب مقدس را الهام و وحى الهى بخوانيم.
منبع : کتاب فلاسفه بزرگ، برایان مگی، ترجمه عزت الله فولادوند، صفحه 42
هرچند برخی مسیحیان معتقدند در كتاب مقدس، سليمان پيامبر نيست؛ اما در كتاب مقدس تعريفهايی در حق سليمان آمده كه فقط و فقط در حق برخی ازپيامبران بزرگ آمده است و به سختی ميتوان قبول نمود كه او پيامبر نبوده است: «چونكه اسم او سليمان خواهد بود... و او پسر من خواهد بود و من پدر او خواهم بود و كرسي سلطنت او را بر اسرائيل تا ابدالآباد پايدار خواهم گردانيد».[1] «وحال به بنده من داود چنين بگو...آنگاه ذريت تو را كه از پسران تو خواهد بود بعد از تو خواهم برانگيخت... و من كرسی او را تا به ابد استوار خواهم ساخت. من [خدا] او را پدرخواهم بود و او مرا پسر خواهد بود و رحمت خود را از او دور نخواهم كرد... و او را در خانه و سلطنت خودم تا به ابد پايدار خواهم ساخت و كرسی او [سليمان] استوار خواهد ماند تا ابدآلاباد».[2] «پسرم سليمان را برگزيده است تا بر كرسی سلطنت خداوند بر اسرائيل بنشيند».[3] مهمتر از تمام اين توصيفات آنكه خداوند دوبار بر سليمان ظاهر شده بود: خداوند بار ديگر به سليمان ظاهر شد چنانكه در جيحون بر وی ظاهر شده بود».[4] با این توصیفات باید گفت، سليمان يكی از مهمترين شخصيت های كتاب مقدس است و نويسنده سه كتاب از مجموعه ۳۹ كتاب عهد عتيق ميباشد. با اين وجود رسم بت پرستی پيشه ميكند و فريب زنان بت پرست خود را ميخورد. كتاب مقدس مسیحیان و یهودیان مينويسد: « و سليمان پادشاه سوای دختر فرعون، زنان غريب بسياری از موآبيان و عمونيان و ادوميان و صيدونيان و حتّيان دوست ميداشت.... و او را هفتصد زن بانو و سيصد متعه بود و زنانش دل او را برگردانيدند... آنگاه سليمان در كوهی كه رو به روی اورشليم است مكانی بلند به جهت كموش، كه رجس موآبيان است، و به جهت مولك، رجس بني عمون، بنا كرد... پس خشم خداوند بر سليمان افروخته شد از آن جهت كه دلش از يهوه، خدای اسرائيل منحرف گشت.[5] اما قرآن كريم، حضرت سليمان را از چنين نسبتی مبرا ميداند و میفرماید: « وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ / سلیمان کفر نورزید » [6]
هر چند برخی میگويند در كتاب مقدس، داود پيامبر نيست و از اين طریق كارهای او را توجيه میكنند، اما غافل هستند از اينكه شخصيت داود در کتاب مقدسشان، نه تنها از پيامبران كمتر نيست بلكه از بسياری از آنان نيز برجسته تر است. در جايجای كتاب مقدس از مكالمه او با خداوند صحبت شده است.[1] درکتاب دوم سموئيل آمده است:« و اين است سخنان آخر داود: وحی داود بن يسا و وحی مردی كه بر مقام بلند ممتاز گرديد، مسيح متكلم خدای يعقوب - و مغنّی شيرين اسرائيل روح خداوند به وسيله من شد و كلام او بر زبانم جاری گرديد».[2] در سروده های داود، جملات بلندی در شأن و عظمت او آمده است.« پس خداوند مرا به حسب عدالتم جزا خواهد داد و به حسب پاكيزگی دستم، مرا مكافات خواهد رسانيد؛ زيراكه طريق های خداوند را حفظ نمودم و از خدای خويش عصيان نورزيدم چونكه جميع احكام او مد نظر من است و از فرايض او انحراف نورزيده ام و به حضور او كامل شدم و از عصيان ورزيدن خويشتن را بازداشتم...».[3] در رساله به عبرانيان، نام داود در زمره اسامی پيامبران آمده است« و ديگر چه گويم؟ زيراكه وقت مرا كفاف نميدهد كه از جدعون و باراق و شمشون و يفتاح و داود و سموئيل و انبيا اخبار نمايم كه از ايمان تسخير ممالك كردند و به اعمال صالحه پرداختند ».[4] حتی اگر از تمام اين آيات صرف نظر نماييم توصيف ذيل در بيان مقام و عظمت داود كافی است: « و من پادشاه خود را نصب كرده ام بر كوه مقدس خود صهيون، فرمان را اعلام ميكنم خداوند به من گفته است تو پسر من هستی، امروز تو را توليد كردم».[5] اما به همه این توصیفات و بزرگی حضرت داوود، كتاب مقدس گناه بزرگی را به داوود نسبت میدهد:« و واقع شد در وقت عصر كه داود از بسترش برخاسته بر پشت بام خانه پادشاه گردش كرد و از پشت بام زنی را ديد كه خويشتن را شستشو ميكند و آن زن بسيار نيكو منظر بود. پس داود فرستاده درباره زن استفسار نمود و او را گفتند كه آيا اين بتشبع دختر اليعام، زن اوريای حتّی نيست؟ و داود قاصدان فرستاده او را گرفت و او نزد وی آمده، داود با او همبستر شد و او از نجاست خود طاهر شده وبه خانه خود برگشت و آن زن حامله شد و فرستاده داود را مخبر ساخت و گفت كه من حامله هستم ».[6] داود پس از اطلاع از حامله شدن بتشبع با اطلاع از اينكه گناه چنين خيانتی در بنی اسراييل سنگسار است برای حفظ آبروی خود سريعا فرستاد تا همسر بتشبع را از ميدان جنگ فرا بخوانند تا او شبی را در كنار همسرش باشد:« پس داود نزد يوآب فرستاد كه اوريای حتّی را نزد من بفرست و يوآب ُاوريا را نزد داود فرستاد.وچون اوريا نزد وی رسيد داود از سلامتی يوآب و از سلامتی قوم و از سلامتی جنگ پرسيد و داود به اوريا گفت: به خانه ات برو و پاهای خود را بشو. پس اوريا از خانه پادشاه رفت و از عقبش خوانی از پادشاه فرستاده شد .اما اُوريا نزد در خانه پادشاه با ساير بندگان آقايش خوابيده به خانه خود نرفت .و داود را خبر داده گفتند كه اُوريا به خانه خود نرفته است. پس داود به ُاوريا گفت :آيا تو از سفر نيامده ای پس چرا به خانه خود نرفته ای؟ اوريا به داود عرض كرد كه تابوت و اسرائيل و يهودا در خيمه ها ساكنند و آقايم يوآب و بندگان آقايم بر روی بيابان خيمه نشينند و آيا من به خانه خود بروم تا اكل و شرب بنمايم و با زن خود بخوابم؟ به حيات تو و به حيات جان تو قسم كه اين كار را نخواهم كرد ».[7] داود پس از اينكه ديد اوريا سرسختانه معتقد است كه هنگامی كه برادرانش در ميدان جنگ در روی بيابان صحرا مينشينند، استراحت او در منزل گناه به حساب میآيد برای حفظ آبروی خويش، نامه ای به اين مضمون به يوآب، فرمانده سپاه خود، نوشت« اوريا را در مقدمه جنگ سخت بگذاريد و از عقبش پس برويد تا زده شده بميرد».[8]پس از آنكه اوريا كشته شد داود بتشبع را به همسری خويش درآورد.[9] و بعدها از آن زن صاحب فرزندی شد به نام سليمان!
پینوشت: [1] ر.ک: ترجمه قدیم کتاب مقدس مسیحیان، عهد قدیم، اول سموئیل، 23 :2-4. [2] همان، دوم سموئیل،23 : 1-2. [3] همان، دوم سموئیل، 22 :21-24. [4] ترجمه قدیم کتاب مقدس، عهد جدید، رساله به عبرانیان، 11 : 32-33. [5] ترجمه قدیم کتاب مقدس، عهد قدیم، ترجمه قدیم، مزامیر، 2 : 6-7. [6] ترجمه قدیم کتاب مقدس، عهد قدیم، دوم سموئیل، 11 : 2-5 . [7] همان، 11 : 6- 11 . [8] همان، 11 : 15 . [9] همان، 11 : 27 .
انجيل متی و لوقا نسب نامه مفصلی را برای عيسی مسيح ذكر كرده اند و هر دو نسبنامه، نسب عيسی را به فردی به نام فارص میرسانند و وقتی به كتاب مقدس مراجعه میكنيم میبينيم فارص فرزند نامشروع است: «و يهودا زنی مسمی به تامار برای نخستزاده (پسر بزرگ) خود گرفت... چون يهودا او (تامار) را بديد، وی را فاحشه پنداشت (و او را نشناخت) زيراكه روی خود را پوشيده بود، پس از راه به سوی او ميل كرده گفت: بيا تا به تو درآيم، زيرا ندانست كه عروس اوست... و چون وقت وضع حملش رسيد... پس او را فارص نام نهاد»[1] مطابق انجيل متی عيسی، سليمان و داود همگی از نسل فارص بوده اند![2] البته اين نسبت ناروا به اينجا ختم نميشود بلكه از طريق ديگری نيز نسب مسيح به زنا ميرسد. در سفر پيدايش آمده است دو دختر لوط به او شراب نوشانيدند و در حال مستی با او خوابيدند و از او حامله شدند ...و آن بزرگ پسری زاييده او را موآب نام نهاد و او تا امروز پدر موآبيان است و كوچك نيز پسری بزاد و او را بنعَمّی نام نهاد. وی تا به حال پدر بنی عمون است.[3] و داود و عيسی از موآبيان بوده اند؛ زيرا راعوث (به او روت هم ميگويند)[4]، جد داود، از موآبيه بوده است [5]. گذشته از اين عيسی از عمونيان نيز هست؛ زيرا مادرِ رحبعام پسر سليمان، كه از اجداد عيسی است[6]، از بنی عمون بوده است[7].
در كتاب مقدس، عنوان پسر خدا و فرزند خدا كاربردی عام و فراگير دارد. در اين كتاب، مؤمنان، كسانی كه ازخدا اطاعت ميكنند، كسانی كه عادل اند و... پسر خدا ناميده شدهاند. مثلا خداوند به موسي(ع) دستور داد كه به فرعون بگو: یهوه چنين ميگويد:«اسرائيل پسر من و نخستزاده من است و به تو ميگويم پسرم را رها كن تا مرا عبادت نمايد واگر از رها كردنش ابا نمايی همانا پسر تو يعنی نخستزاده تو را ميكشم.»[1] یا خداوند به حضرت داود فرمود:«تو پسر من هستي امروز تو را توليد كردم.»[2]همچنین در اول تواريخ آمده است:«سليمان، ...پسر من باشد و من پدر او خواهم بود.»[3] حال مساله این است که اگر عنوان پسر خدا دليل بر الوهيت مسيح است مطابق با همين استدلال بايد بنی اسراييل و داوود وسليمان نيز خدا محسوب شوند در حالیکه مسيحيان چنين ادعايی ندارند، و استثناء قائل شدن برای مسیح هیچ دلیل منطقی، عقلایی و کتاب مقدسی ندارد!
پی نوشت: [1] کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، خروج، 4 : 22.(ترجمه قدیم) [2] کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، مزامیر، 2 : 7.(ترجمه قدیم) [3] کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، اول تواریخ ، 28 : 6. (ترجمه قدیم)
با توجه به اینکه عیسی مسیح مهمترین شخصیت مسیحیت میباشد، اما رفتار او بنابر آنچه کتاب مقدس نقل میکند شایسته شخصیت والای او نیست، البته به عقیده ما این از تهمتها و نسبت های ناروایی هست که کتاب مقدس به پیامبران الهی نسبت میدهد. به دو نمونه از این تهمتها در کتاب مقدس در مورد عیسی مسیح اشاره میشود:
الف: رفتار ناپسند با مادر در عهد عتيق سفارش زيادی به احترام به پدر و مادر شده است. در تثنيه آمده است:ملعون باد كسي كه با پدر و مادر خود به خفت رفتار نمايد.[1] اما وقتی به انجيلها مراجعه ميكنيم اثری از اين احترام به مادر را در رفتار عیسی مسیح نمیبينيم: «شخصی وی [مسيح] را گفت اينك مادر تو و برادرانت بيرون ايستاده ميخواهند با تو سخن گويند در جواب او گفت: كيست مادر من! وبرادران من كياناند؟ و دست خود را به سوی شاگردان خود دراز كرده گفت ايناناند مادر من و برادرانم زيرا هر كه اراده پدر مرا كه در آسمان است به جا آورد همان برادر و خواهر و مادر من است.[2] آيا به راستی مادر مسيح جزو كسانی نبود كه اراده پدر آسمانی را به جا آورد؟ در انجيل يوحنا نيز آمده است « وچون شراب تمام شد مادر عيسی بدو گفت شراب ندارند. عيسی به وی گفت: اي زن مرا با تو چه كار است.[3] حال قرآن مجيد چنين نسبتهایی را به عيسی مسيح نميپذيرد و يكي از مهمترين مشخصه های عيسی مسيح را نيكوكاری به مادرش ميداند.[4]
ب: تندی و اهانت به اطرافيان از ديگر تهمتهايی كه انجيلها بر حضرت مسيح وارد ميكنند برخوردهای غيرمنطقی با مخاطبان و بی احترامی به آنان است. در انجيل مرقس آمده است كه زنی يونانی برای گرفتن شفای دختر خويش پيش حضرت مسيح آمد. اما عيسی به جای دلداری دادن او، در جوابش چنين گفت:« بگذار اول فرزندان سير شوند زيرا نان فرزندان را گرفتن و پيش سگان انداختن نيكو نيست!»[5] مسيح به اين دليل كه آن زن از بنی اسرائيل نبود و يونانی بود او را سگ ميخواند و در مقابل، بنی اسرائيل را فرزند خود مینامد! عيسای اناجيل، حتي با حواريان خود نيز چنين سخن ميگويد؛ برای مثال زمانی كه پطرس سخنی به اومیگويد، مسيح در پاسخ او را چنين ميراند: دور شو از من ای شيطان زيرا كه باعث لغزش من میباشی.[6]
در كتاب اشعيا، كه بخشی از كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان است، بشارت روشنی بر پيامبر اسلام وجود دارد. در این کتاب آمده:« اينك بنده من كه او را دستگيری نمودم و برگزيده من كه جانم از او خشنود است من روح خود را بر او مینهم تا انصاف را برای امتها صادر سازد او فرياد نخواهد زد و آواز خود را بلند نخواهد نمود... و جزيره ها منتظر شريعت او باشند... من كه يهوه هستم تو را به عدالت خوانده ام و دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت و تو را عهد قوم و نور امتها خواهم گردانيد... من يهوه هستم و اسم من همين است و جلال خود را به كسی ديگر و ستايش خويش را به بتهای تراشيده نخواهم داد... صحرا و شهرهايش و قريه هايی كه اهل قيدار در آنها ساكن باشند آواز خود را بلند نمايند... خداوند مثل جبار بيرون میآيد و مانند مرد جنگی غيرت خويش را برمیانگيزاند... و بر دشمنان خويش غلبه خواهند نمود... آنانيكه بر بتهای تراشيده اعتماد دارند و به اصنام ريخته شده میگويند كه خدايان ما شماييد به عقب برگردانيده بسيار خجل خواهند شد.»[1] در اين بشارت، چندین نکته وجود دارد كه با كمی دقت ميتوان متوجه آنها شد: به عنوان نمونه: عدالت ويژگی مهم اوست، صاحب شريعت است، شريعت او جهانی است، از فرزندان قيدار(فرزند دوم حضرت اسماعيل)[2] است كه پيامبر اسلام از نسل او بود، زيرا به اهل قيدار بشارت می دهد، وی مأمور به جنگ و استفاده از قدرت نظامی براي احيای حق است، وی در سرزمين بت پرستی قيام ميكند و موفق ميشود بت پرستی را ريشه كن كند. البته نكات دقيق تری نيز در اين بشارت وجود دارد كه با كمی دقت به دست میآيد مثل: بندۀ من (اشهدأن محمداعبده و رسوله)، برگزيده من ( لقب پيامبر: مصطفی)، كه او را دستگيری نمودم (ألم یجدک يتيما فآوی)[3]
پی نوشت: [1]کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، اشعیا، 42 : 1 – 17.(ترجمه قدیم) [2] کتاب مقدس مسیحیان، عهد عتیق، پیدایش، 25 : 13. (ترجمه قدیم) [3] قران کریم، سوره ضحی، آیه 6